رفتی که مرا به دست غم بسپاری
رفتی که کنی کسی دگر را یاری
رفتی که که ز هجر روی تو من هرشب
از بغـــــــض نبودنت کشــــم بیداری
رفتی که از عاشقی کنی بیزارم
بر عکس شد از فراق تو بیمارم
رفتی و قرلر سینه ام را بردی
این زخمی خسته را زغم افسردی
رفتی که غروبها دلم تنگ شود
این قلب پر از محبتم سنگ شود
رفتی و مرا ندیدی حتی یک بار
این قلب پر از صفا و این عاشق زار
رفتی تو کجا که حس تو هست هنوز
رفته است دگر ای دل بی کسم بسوز
........................................................مهرزاد کدخدا